((حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است))

 

 

ای خون اصیل ات به شتک ها ز غدیران

افشانده شرف ها به بلندای دلیران 

جاری شده از کرب و بلا آمده ...وآنگاه

آمیخته با خون سیاووش در ایران 

ای جوهر سرداری سرهای بریده

وی اصل نمیرندگی نسل نمیران

خرگاه تو می سوخت در اندیشه ی تاریخ

هربار که آتش زده شد بیشه ی شیران 

وان روز که با بیرقی از یک تن بی سر

تا شام شدی قافله سالار اسیران 

تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند

باید که ز خون تو بنوشند کویران

 ***

حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است

ای کاسته شان تو از این معرکه گیران

 

حسین منزوی