طعم مرگ

هیچ کس را نباید تحت شکنجه یا رفتار یا کیفر ظالمانه ؛غیر انسانی یا تحقیر آمیز قرارداد

                                                  ماده ی 5 اعلامیه جهانی حقوق بشر

 

یکم: هم زمان با سفر  یکی از متهمان اصلی پرونده قتل «زهرا کاظمی» خبرنگار کانادایی که در بازداشتگاه بر اثر  شدت «ضرب و شتم» جان باخت  به ژنو جهت شرکت در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحدو تلاش دولت کانادا برای جلب نامبرده؛ وقوع یک حادثه مشابه از ضرب و جرح در بندر عباس نشان داد که چگونه ضعف نهادهای مدنی و بی اطلاعی و بی پناهی مردم در دفاع از «حقوق شهروندی »از یک سو واقتدارگرایی و بی اعتنایی به حقوق اولیه از سوی دیگر زمینه ای شده است تا آن گاه که مردم (به صورت فردی) در برابر نهاد حکومت (وتوابع آن )قرار می گیرند نه حق آزادی بیان و حق آزادی عقیده و حق آزادی انتخاب شغل و حق ...که حق زیستن آنان(حتی بی آزار زیستن) بی بها تر از ریگ بیابان باشد.!

تلاش برای حفظ «جان» و یا تلاش برای حفظ «حقوق» اکنون به صورت معادله ای در آمده است که کسب یکی در گرو از کف نهادن دیگری است  و تحفه آن که پذیرش وتسلیم به این معادله هم چندان کمکی به رعایت قاعده بازی نکرده است.

و هرجا که مردم «رام »تر و «سر به زیر»تر و «فقیر»تر و باسوادان قوم« مشنگ» تر و مردم «بی سرپناه» تر این حق ها بیشتر بر باد رفته وجان ها بیشتر گرفته شده وهرمزگان یک نمونه25 ساله.

شرح یک پرونده را باهم می خوانیم تا مشتی باشد نمونه خروار:

 

خبر 1- نیمه شب چهارشنبه 31خرداد ماه جاری : « آرش مسیبی» جوان 19 ساله بندر عباسی  که همراه با همسرش در مسیرخانه در حرکت بودبر اثر سرعت زیاد و عدم تسلط در رانندگی باموتور سیکلت در خیابان گفت و گوی تمدن های این شهر دچار سانحه شده و در دم جان می سپارد.

 

خبر 2- صبح پنجشنبه :  چندین ساعت بعدبا اطلاع خانواده متوفی از حادثه مشخص می شود مرگ وی در جریان یک حادثه تعقیب و گریز توسط گشت ویژه نیروی انتظامی به وقوع پیوسته است.

 

خبر3- قبل ظهر پنجشنبه: با پیگیری و سماجت خانواده متوفی مشخص می شود عملا هیچ گونه تصادفی رخ نداده و نیروی انتظامی بندر عباس می پذیرد متوفی در جریان مقررات موتورگیری و فرار از دست ماموران  خود دچار حادثه شده است.

 

خبر 4- عصر پنج شنبه:با توجه به شواهد و قراین مشکوک وسالم بودن موتور سیکلت خانواده آرش هنوز از قبول شرح حادثه خودداری کرده و با وجود اصرار نیروی انتظامی از دفن جسد تا اعلام نظر پزشکی قانونی خودداری می کنندو خواهان پیگیری قضایی مساله نیز می شوندچرا که عملا مقررات موتور گیری در نیم شب سابقه نداشته است.

 

خبر5- صبح جمعه: با پیگیری های بیشتر نیروی انتظامی می پذیرد حادثه در نیمه شب و توسط یگانی صورت گرفته که خارج از زمان و مکان عملیاتی خود حضور داشته است و دو نفر به عنوان متهم بازداشت می گردند با این حال هنوز گفته می شود آرش پس از فرار از دست ماموران وعدم توجه به دستور ایست آنان خود دچار حادثه شده است.

 

خبر6- صبح شنبه: نتیجه گزارش پزشکی قانونی بندرعباس حکایت از آن دارد که  ضمن شکستگی دنده های سمت راست یکی از پاهای متوفی  نیز کاملا شکسته  و آرش از ناحیه جمجمه نیز مورد اصابت ضربات متعدد قرار گرفته و به علت شدد ضربات  وارده به جمجمه وشکستگی قفسه سینه دقایقی بعد جان سپرده است. نتیجه بررسی های راهنمایی ورانندگی هم نشان می دهد که عملا هیچ گونه تعقیب و گریزی در کار نبوده و مقتول لحظاتی پس از توقف جان سپرده است.

 

خبر7- با پذیرش نسبی مساله قتل  غیر عمداز سوی نیروی انتظامی وادعای بازداشت احتمالی چند متهم ناشناس با گذشت سه روز از حادثه در فضایی از اندوه و ارعاب ؛آرش 19 ساله( که هنوز دوران سربازی اش رابه پایان نرسانده بود) در گورستان عمومی بندرعباس در حلقه اندوه دوستان و آشنایان به خاک سپرده می شود.

 

خبر 8- همسر جوان و داغدیده آرش نیز که شاهد اصلی و ماجرا بوده حکایت کامل تری از حادثه  تعقیب نیروی انتظامی و گریز آرش به امیدنگهداری از تنها وسیله رفت وامد خانوادگی و در نهایت ایستادن آرش و آغاز وحشیانه ضرب وشتم  ها و دشنام های ناموسی و ...دارد که دردآور است.

 

خبر  9- همسر و تمامی اعضای خانواده  سوگوار به وعده مجازات متخلفان و وعیدهای شناخته شده از هر گونه اظهار نظر عمومی ومصاحبه  منع شده اند.

خبر10- ظهر سه شنبه : مراسم سومین روز دفن آرش در مسجد جامع محله  پشت شهر بندرعباس برگزار شد .

آخرین خبر : نیروی انتظامی ضمن قبول حادثه تعقیب و گریز از سوی نیروی های  خوداما ازحتمال مرگ وی بر اثر تصادف با اتومبیل دیگری سخن می گوید و قول داده خود قاتلان احتمالی را پیدا نماید!!!

 

 

                         

دوم: آن چه گذشت نه بیان یک خبر و یک حادثه عادی که می تواند در هر کجای عالم رخ بدهد که تشریح یک سنت است. سنتی شکل گرفته در طول زمان بر پایه ترس  و انفعال من و بی پناهی و وحشت تو و سکوت و تنهایی ما و بی خبری همگان.

سنتی که در آن به راحتی جان ها گرفته می شود و جریمه ای  هم ندارد و در هرمزگان ما به بهانه مبارزه با قاچاق ؛25 سال است که نیروی انتظامی هیچ خدایی را بنده نیست و در استفاده از سرب داغ نه خود را محدود می داند و نه مسوول.

 در راستای همین سنت است که درست هفته قبل به گزارش وبلاگ هرمزگانی در یک مورد نزاع بر سر کشف کالای قاچاق  چند نفر ؛مردم محله ای را به گلوله بستند و سه نفر را در زخمی کردند. سال قبل در همین زمان جوان دیگری  در چهار راه «نخل ناخدا»ی بندر عباس به اشتباه مورد تعقیب قرار گرفته و بلافاصله از ناحیه سر هدف قرار می گیرد و ماجرا به راحتی با یک عذرخواهی تمام می شود و...

همزمان مجرمی درمیناب حین انتقال از دست ماموران می گریزد و باز هم بلافاصله در وسط بازار شلیک ماموران سهل انگار شروع می شود و یک دانش آموز کشته و دیگری زخمی می شودو باز هم« نخود نخود هرکه رود خانه خود». وقتی که ماجرا ها در بندرعباس که مرکز استان است با یک عذرخواهی تمام می شود  ختم ماجرای قتل یک دانش آموز بی گناه در میناب را خودتان قیاس کنیدو همزمان قتل 3ماهیگیر خواجه عطایی قبل از آن و ... بماند.

بگذریم که همه این نمونه های اندک و با فاصله زمانی کم فقط از حافظه شخصی  نگارنده بود و آمار حقیقی برخوردها ( منظور همان سنت دیدن و فراموش کردن است) بسی زشت تر و بیشتر است.

 قصد من مرثیه خوانی رمانتیک روشنفکرانه نیست هدف بیان این مساله است که چگونه در یک فرایند چندین ساله و بر عوامل مختلف نه تنها حقوق شهروندی رعایت نمی گردد که نقض آن به صورت یک سنت وعادت نیز درآمده است و پایمال کردن حقوق اولیه مردم (حتی اگر متهم مجرم نیز باشند)  توسط اهالی زوربه صورت سیستماتیک نهادینه شده است.

 این سخن پیامبر اسلام است که بر شما آن گونه حکومت می کنند که اجازه داده باشید. آیا خود ما نیزتا این جایش در ایجاد این فضا سهیم نبوده ایم؟ آیا دست کم در تداوم آن سهم نداریم؟

 

سال قبل یک روحانی عضو نیروی انتظامی در متروی تهران جوانی را به خاطر ایجاد مزاحمت برای عابری درجا و بدون حکم و محاکمه کشت. امسال سرانجام خانواده مقتول با مرارت فراوان حکم قصاص خون خود را گرفت .کار به اجرا یا گذشت از اجرای حکم نداریم. حرف از تلاش در سد کردن این روند زشت است که « بهشت را به بها بدهند نه به بهانه»و به خصوص اگر این بهشت زمینی و از جنس حقوق بشر باشد. شاید دولتی پیگیری چون کانادا نیز نتواند از تضییع حقوق شهروندانش جلوگیری کند ولی حداقل اش این است که مجرمان از این بس به راحتی نمی توانند در کنار دریاچه ژنو کاپاچینو بنوشند. راستی برای آرش چه خواهیم کرد.؟برای خودمان چه؟