ایرانیزاسیون

 ایرانیزاسیون

"  وبلاگ" اگرچه در زادگاه اصلی خود (حوزه تمدنی غرب ) تجلی شخصی ترین قسمت اندیشه واحساس کاربران است وبه نوعی حیاط خلوت فعالیت های اینترنتی آنان محسوب می شوداما در کشور ما ودر میان کاربران ایرانی کارکردی کلا بومی و متفاوت با نمونه های جهانی خود یافته است.

 این مساله به خصوص در میان وبلاگ های پرکار و سرزنده بیشتر قابل مشاهده است چرا که  وبلاگ از کارکرد شناخته شده اش تغییر نقش داده و در حد یک "رسانه "ظاهر شده است .

  موضوعی که ضمن جذاب بودن برای مطبوعات غربی ، کار را به چاپ کتاب در این زمینه نیز کشاند و ماه گذشته متنی تحقیقی با بررسی این نقش جدید  همراه با نمونه هایی از وب نوشته های  ایرانی با نام  "ما ایرانیم"  (we are Iran)   نوشته  "نسرین علوی " راهی بازار نشر" لندن " شد.

 در وضعیت تازه این که در اوضاع کنونی جامعه ما ، وبلاگ ها در قامت رسانه ای جدید در آمده اند و میزان و غنای اطلاعات و اخبار تولیدی در آن حتی از سایت های رسمی نیز فراتر میرود و پوشش و تنوع بیشتری دارد به خودی خود نه خوب است و نه بد.

  ما ایرانی ها که الحمدلله در مصادره به مطلوب کردن همه چیز از اندیشه گرفته تا فناوری دیگران ید طولایی داریم یقینا تغییر نقش وبلاگ دیگر چیزی نیست که از عهده ما خارج باشد و نتوانیم رنگ و بویی این جایی به آن نزنیم ولی در این آشفته بازار چند نکته را نمی توان نا گفته نهاد:

  یکم )هنوز خاطره تلخ مطبوعات " دوم خردادی " پیش روی ماست که اگرچه بهاری رنگین از تنوع و تکثر و نو آوری  را پیش روی مخاطبات ایزانی وجهانی نهاده و شمارگان نشریات را به سطحی بی سابقه رسانندند، اما به یک سخنرانی تومار وجودی شان در هم پیچیده ونعش جوانمرگ شان هنوز که هنوز است روی دست خاطره ما مانده است چرا که در بازی همه یا هیچ وارد شده بودند مغرور به میزان مخاطبان و تعداد شمارگان خود و نمی دانستند که در جامعه ای که" جان" آدمیان  چندان ارزشی ندارد پسند و" علاقه" آنان دیگر اصلا ارزشی نخواهد داشت وفشار افکار عمومی و رعایت قانون لطیفه ای بود که گویا فقط خود آن مطبوعات مرحوم باور کرده بودند و بس.یا د آور این جمله معروف" بیهقی" که "حسنک وزیر" نیز دل خوش به حمایت مردم ، ساده لوحانه میگفت :" مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت".

  چرا که مطبوعات در نبود احزاب رسمی جایگاهی" حزبی" یافته و کارکردی متناسب با این نقش جدید خود پیدا کرده بودندوبه جای روزنامه نگاران حرفه ای ، حرفه ای ها روزنامه نگار شده در تحریریه ها نشسته بودند.

   لذا آن همه عشق و امید و سرزندگی و نشاط جامعه مدنی به کوره  توقیف انداخته شد تا چربی زیادی آن آب شود.

  دوم ) مساله دیگری هم که می ماند این است که در وضعیت جدید ، وقتی وبلاگ ها قرار است علاوه بر این که جای" خودشان" را پیدا میکنند باید جای خالی" دیگران" را نیز پرکنند وبلاگ نویس نمی تواند این حس را داشته باشد که وبلاگ اش که حالا مخاطبان خاصی نیز دارد فقط ازآن اوست و می تواند هرگاه دلش خواست بنویسد و اگر هم نخواست آن را تا چند ماه به امان خدا  رها کند چرا که حالا که سرنوشتی مشترک را انتخاب کرده ایم کمترین حرمت مخاطب آن است که به  نقشی که از خود ترسیم کرده ایم وفادار باشیم وانتظاراو از یک وبلاگ را بر آورده کنیم و رسانه ایم باشیم که "هستی" خود را با دیگران قسمت میکند و هویت خود را در کنار" دیگران" می جوید هر چند به راه و روشی کاملا شخصی وفردی.

  شاید اصلی ترین کار، تعهد به آفرینش و پویش" مدام "است که نمای بیرونی آن می تواند" روز آمد شدن" در زمانی قابل انتظار است.

  از این رو اجباری ناخواسته ولی شیرین  پدید می آید که ریشه درهیچ ترس و طمعی نداشته وتا پدید نیامدن رسانه های آزاد از آن گریزی نست. ولی از حق هم نگذریم  این تغییر نقش چندان هم بد نشده وبلاگ نویس های وطنی حداقل " یک " کتاب جذاب رامفت مفت به عالم جهانی نشراضافه کرده اند دیگر رسانه ها  چه ؟